سلام
این نوشتار نسبت به دیگر متنهای این وبلاگ ناهمگونی خاصی دارد، تلاش داشتم در این وبلاگ بیشتر به مباحث علمی بپردازم، ولی بنا به دلایلی صلاح دیدم چند خط درباره بهائیت بنویسم.
بهائیتی آئینی جدید و نوظهور است که دویست سال از تولد آن نمیگذرد. آنقدر جدید که حتی تصویر عکاسی شده بنیانگذار این آئین نیز در دسترس عموم است. آقای حسینعلی نوری، بنیانگذار این دین، با ادعای جانشینی آقای محمد علی شیرازی (محمدعلی باب) موفق شد این آئین را پایه گذاری کند. آقای شیرازی، دین بابیه را بنیان گذاشته بود و به صراحت دیگر مسلمان نبودند. وی شخصی به نام میرزا یحیی صبح ازل را به جانشینی انتخاب میکند ولی آقای نوری مدعی میشود که به دلیل حفظ جان آقای نوری، آقای شیرازی نام صبح ازل را به عنوان جانشین مطرح کردند. خانواده آقای شیرازی دعوت حسینعلی نوری را نپذیرفتند و حتی طی مکاتباتی که بین حامیان صبح ازل و حسینعلی نوری اتفاق افتاد، خانواده شیرازی به تبیین اعتقادات آئین بابیت پرداختند. به هر حال حسینعلی نوری ادعای خود را پیش برد و به مرور زمان به دلایل مختلف بابیه تقریبا از تاریخ حذف شد، حسینعلی نوری دو پسر داشت، محمدعلی نوری و عباس افندی، پس از مرگ پدر، محمدعلی نوری مدتی مدیریت جامعه بهائی را بر عهده داشت تا اینکه عثمانی فروپاشید و پشتوانه سیاسیاش را از دست داد، بدین ترتیب عباس افندی که تا آن موقع محدود بود توانست با ادعای ناقض عهد بودن برادر بزرگتر، جایگاه جانشینی را بدست آورد. پس از عباس افندی، نوهاش شوقی افندی به کرسی وصایت تکیه زد. اما چون او و پدربزرگش تمامی اعضای خاندان بهائیت را تکفیر کرده بودند، پس از وی جامعه بهائی بدون رئیس باقی ماند تا در نهایت با تلاش همسر شوقی افندی (خانم روحیه ماکسول) بیتالعدل تشکیل شد. البته آقای میسون ریمی مدعی جانشینی شوقی افندی بود که بعد از کمی کشمکش سرکوب شد.
در مباحثات بین دینی، شاید نیاز باشد که سوالاتی که بنیان دین بهائیت را مشکوک میکند را بشناسید. لذا سعی کردم در این نوشتار سوالاتی را مطرح کنم که در ذهن یک بهائی را نسبت به اعتقادات علامت سوالهایی ایجاد کند. این سوالات تناقضهایی را به رخ میکشد که آئین بهائی با آنها درگیر است و قادر به پاسخگویی به آنها نیست.
۱. چند ده قاضی به زوال عقل محمدعلی شیرازی (باب) حکم دادند و گفتند ادعای نبوت وی از زوال عقل بوده، چرا باید به فردی که متهم به زوال عقل بود اعتماد کنیم؟ دقت کنید این اتهام نه در کوچه و بازار که در یک دادگاه با چند ده قاضی اتفاق افتاده است.
۲. چه دلیلی وجود دارد که یک فرد معتقد به بابیه، ادعای آقای حسینعلی نوری (بهاءالله) در جانشینی محمدعلی شیرازی (باب) را بپذیرد؟
۳. چه دلیل وجود دارد که ادعای جانشینی محمدعلی نوری (پسر ارشد حسینعلی نوری) پذیرفته نشود؟
۴. آقای عباس نوری (عبدالبهاء) در چند مورد پیشبینیهای بسیار دقیقی داشت، از جمله وقتی تحت نظر نیروهای عثمانی قرار داشت و امکانات ارتباطی نداشت، پیدایش اسرائیل را پیشبینی کرد. با توجه به اینکه پیشبینی از سه طریق اعجاز، تحلیل و بازگویی خبر ممکن است، وی از چه طریقی به چنین پیشبینی رسیده بود؟ آئین بهائیت معجزه ظاهری را قبول نمیکند، با توجه به تحت نظر بودن عباس نوری در آن دوران، امکان فعالیت سازمانی اطلاعاتی برای جمع آوری اطلاعات سطح بالا از سرتاسر جهان برای وی مهیا نبود پس وی چگونه به چنین پیشبینی دست پیدا کرد؟ آیا خبری که به وی رسیده بود را بازگویی کرد؟ منبع آن خبر چه کسی بود؟ (از اعتقادات بهائیان میتوان به این اشاره کرد که قائل به معجزه ظاهری نیستند و تنها معجزه رهبران دوره رسولی بهائیت، معجزههای باطنی میدانند. یعنی همان کتب مقدسشان را معجزه میدانند.)
۵. آقای عباس نوری برای نخستین سخنرانی با قبول مشقت بسیار خود را به لندن مرکز جنایتکارترین کشور تاریخ بشریت تا آن روز میرساند. آیا مدعی وصایت یک پیامبر صاحب شریعت، برای نخستین سخنرانی عمومیاش که قطعا وجاهت دادن به میزبان است چنین کاری میکند؟ آیا حضرت علی پس از رسیدن به قدرت برای نخستین نماز جماعت پشت سر معاویه میایستد؟
۶. چرا هیچ یک از اعضای خانواده حسینعلی نوری به جز عباس نوری و شوقی افندی در ایمان به این دو نفر ثابت قدم نمیمانند؟ همه اعضای خانواده، دقیقا همه اعضای خانواده حسینعلی نوری (بهاءالله) علیه این دو نفر موضعگیری میکنند و هرگز تشکیلات بیتالعدل را به رسمیت نمیشناسند؟ چرا؟
۷. آقای شوقی افندی، میسون ریمی را بارها «پسر من» خطاب کرده بود. با توجه به اینکه شوقی افندی میگفت نسب معنوی از نسب خونی مهمتر است، چرا میسون ریمی به جانشینی شوقی افندی انتخاب نشد که هیچ، حتی وقتی وی مدعی جانشینی شد به عنوان ناقض عهد معرفی شد (تکفیر شد)؟
۸. آیا اسلام برای همه جهان بود؟ اگر خیر برای چه محدودهای از افراد بود؟ اگر بلی، پس آیین بیانی (بابی) و بهائی که به ترتیب مدعی هستند اسلام و بابیت را منسوخ کردهاند نیز باید جهانی باشند. اما بهائیت یک سازوکار تشکیلاتی دارد، افراد این دین باید در یک تشکیلات کاملا رده بنده شده به گروههای ۱۹ نفره تقسیم شوند. هر گروه سرگروهی دارد و... آیا مدیریت جهان، یک کشور یا یک شهرِ تمام تشکیلاتی ممکن است؟ یا بهائیت از اساس قرار بود کم جمعیت باشد و جهان شمول نیست؟
به امید آنکه بهائیان به اسلام بازگردند